تاثیر موسیقی بر کودکان کم توان ذهنی
طبق تعریف انجمن امریكایی كم توان ذهنی(AAMR)، كم توانی ذهنی سطحی از عملكرد های هوش عمومی است كه میزان آن به مقدار زیاد از حد متوسط كمتر بوده، به طوری كه منجر به نقائص در رفتار و سازش فرد گردیده و در جریان رشد خود را نشان می دهد.طبق آمار جهانی در هر 5 دقیقه یك كودك متولد می شود كه كم توانی ذهنی دارد یعنی 100.000 كودك در هر سال.
اثیر موسیقی بر کودکان کم توان ذهنی
الف – عوامل ارثی : مثل اختلالات كروموزومی و ژنتیك و اختلالات مربوط به سوخت و ساز.
ب – عوامل مربوط به دوران بارداری : مثل بیماریهای مادر، مصرف مواد شیمیایی. داروها و مواد مخدر، شرایط روحی و عاطفی، Rh خون، اشعه x.
ج – عوامل مربوط به زایمان و بعد از زایمان : مثل تولد زودرس، هیپوكسی، زایمان های غیر طبیعی، تشنج، عفونت های مغزی و بیماریهای كودك بعد از تولد.
د – عوامل محیطی، فرهنگی – اجتماعی: فقدان محركهای محیطی بخصوص خانواده، فرصتهای آموزشی و ...
هـ - عوامل ناشناخته
در تقسیم بندی كم توان ذهنی سه عامل را در نظر می گیرند :
1. توانایی مغزی
2. رفتارهای انطباقی
3. رشد فیزیكی در نوزادی
براساس بهره هوشی این كودكان(كم توان ذهنی) به 4 دسته تقسیم می شوند :
خفیف كه هوشبهر 50-50 تا حدود 70 دارند.
متوسط كه هوشبهر 40-35 تا حدود 55-50 دارند.
شدید كه هوشبهر 25-20 تا حدود 40-35 دارند.
عمیق كه هوشبهر زیر 25-20 دارند.
كودك می تواند ناتوانی های دیگری داشته باشد. نمونه آن فلج مغزی، صرع، آسیب بینایی، كاهش شنوایی كمبود توجه و تمركز و بیش فعالی (ADHD) می باشد. كودكان MR شدید، مشكلات همراه بیشتری نسبت به كودكان MR خفیف دارند.
برخی از عوامل كه موجب بروز كم توانی ذهنی می شود با مداخلات اولیه به موقع قابل پیشگیری است كه جهت آگاهی بیشتر به آن می پردازیم.
1- بیماریهای مادر در اوایل بارداری : تغذیه مناسب مادر، جلوگیری از خستگی های جسمی و روانی، قرار نگرفتن در معرض اشعه X، استفاده نكردن از داورها و الكل و مواد مخدر، جلوگیری از حاملگی های متعدد و پشت سر هم از مواردی است كه قابل پیشگیری است.
2- شناسایی به موقع (روزهای اول زندگی) بیماریهای متابولیك با استفاده از رژیم غذایی مناسب و استفاده از داروهای مناسب از بروز كم توانی ذهنی جلوگیری شود.
3- زردی كودك : در صورتی كه بصورت طولانی مدت طول بكشد و هیچ درمانی نشود باعث فلج مغزی، كم توانی ذهنی یا كاهش شنوایی می شود
والدینی كه خود از نظر هوشی سالم هستند، كم توانی ذهنی كودك خود را به عنوان یك شوك وارده بر خود تصور می كنند. بسیاری از والدین اندوه را تجربه كرده و در جریان این اندوه برای مدت زمانی از دیگران فاصله می گیرند و یا در پی یافتن علت مشكل بر می ایند تا شاید با یافتن آن، بتوانند آن را درمان كنند. این در حالی است كه اگر همین فرصت ها را صرف توانبخشی كودك خود كنند، بسیار مؤثر خواهد بود.برای كودك با مشكلات ذهنی اقدامات سریع درمانی و توانبخشی، از پیشرفت مشكل كودك جلوگیری می كند. این اقدامات شامل بهره مند شدن ازسرویس های گفتاردرمانی، كاردرمانی و فیزیوتراپی است. درمانگران با تشكیل تیم های درمانی كه توسط پزشك متخصص رهبری می شود، مشكلات كودك را شناسایی كرده و هر كدام وظیفه خود را برای حل مشكل تعریف می كنند. سپس براساس نوع ضایعه ای كه ایجاد شده است، اهدف ویژه ای تعریف می شود و روند درمانی آغاز می شود.این درمان ممكن است مدت دار باشد. لذا صبر و بردباری خانواده و همكاری آنها در این دوره بسیار حائز اهمیت است.این كودكان باید در سطحی برابر با دیگر كودكان از امكانات خانواده و جامعه بهره مند شوند و زندگی آنها نباید چیزی متفاوت از بقیه كودكان باشد.اگر چه وقتی بیماری عارض شد، باید به درمان آن همت گماشت، اما به هر حال شفا به دست خداست و كوشش انسان در درمان بیماری با اراده او ثمربخش خواهد بود.
عقبماندگي ذهني را نميتوان بصورت يك پديده مطلق تعريف كرد بلكه بايد به عنوان پديدهاي چند بعدي كه وجوه مختلف آن به فيزيولوژي،روانشناسي،پزشكي،تعليم و تربيت و جامعهشناسي مربوط ميگردد مورد بررسي قرار داد. . حدود 3%جمعيت يك جامعه را كم توانان ذهنی تشكيل ميدهند .چون خانواده اين بنياديترين واحد اجتماع اولين عضو در گير در گروه است وبهداشت رواني اين هسته اجتماعي همواره مورد توجه و اهميت قرار داشته است لذا اين امرجامعه را ملزم ميدارد تا كمتوان ذهني را بعنوان يك معضل اجتماعي و نه فردي مورد توجه، بررسي و حمايت قرار دهد .آنجه در اين مقاله مورد نظر است شناخت كودكان كم توان ذهنی وسطح تواناييهاي آنها در گروههاي مختلف و نيز بررسي بهداشت رواني خانواده هاي آنان و آشنايي با واكنشهاي رايج والدين در مواجه با معلوليت ذهني فرزندشان ، ميباشد.
تعريف و طبقه بندي كودكان كم توان ذهنی
علايم باليني نظير، تاخير در راه رفتن ، تاخير در حرف زدن ، عدم استقرار و سكون ، عدم توانايي در انجام امور در حد سن خود و مانند آن ، زنگهاي خطري هستند كه ميتوانند پيشآگهي كم توانی ذهنی به حساب آيند.
طبق تعريف انجمن عقبماندگي ذهني آمريكا (:(AAMD
" عقبماندگي ذهني مربوط ميشودبه كنش عمومي هوش كه به طورمعنيدار يا قابل ملاحظهاي كمتر از حد متوسط عمل كرده و با نقايصي در رفتار سازشي توام بوده و در دوران رشد پديدار شده است".
براي تسهيل در شناخت توانايي كودكان كم توان ذهنی و به منظور ارائه خدمات آموزشي و توانبخشي، آنان را به سه گروه تقسيم كردهاند :
-كم توان ذهنی آموزشپذير:
اين افراد داراي هوشبهر 70-50 بوده و حدود 70 تا 80 درصد جمعيت كمتوانان ذهني را تشكيل ميدهند. به دليل آنكه شناسايي و تشخيص اين كودكان در سنين پايين مشكل است معمولاآنها در سنين مدرسه شناسايي ميشوند.كودكان كم توان ذهنی آموزشپذير از لحاظ يادگيري مطالب درسي نسبت به كودكان همسن خود به نحو بارزي عقب هستند و در مهارتهاي تحصيلي ميتوانند درطول تمام سالهاي تحصيلي حداكثر تا كلاسهاي سوم- چهارم-پنجم ابتدايي پيشرفت داشته باشند.لذا اصطلاح آموزشپذير به حداقل آموزشپذيري در زمينههاي درسي؛مهارتهاي اجتماعي و شغلي اطلاق ميگردد(افروز؛1370).اين افراد در هر سني كه باشند از لحاظ هوش و سايرقواي ذهني ؛ در حد كودكان 8 تا 10 ساله باقي ميمانند.
-كم توان ذهنی تربيتپذير:
اين گروه داراي هوشبهر 50-25 ميباشند و حدود 10 تا 20 درصد كل كمتوانان ذهني را تشكيل ميدهند.كودكان كمتوان ذهني تربيت پذير به خلاف گروه آموزشپذيربه خاطر مشخصات كلينيكي و جسماني از دوران نوزادي و طفوليت قابل شناسايي و ازهمان ابتدا درراهرفتن ، حرفزدن ، مهارتهاي خودياري به طور قابل ملاحظهاي دچار كندي و ضعف هستند.به طور كلي هدفهاي تربيتي آنان در جهت رسيدن به خودياري و خودكفايي در زمينههاي فردي و اجتماعي است.اين گروه ازافراد درهر سني كه باشند درحدود تواناييهاي ذهني كودكان 6 تا 7 ساله باقي ميمانند.
-كم توان ذهنی حمايتي:
بهره هوشي اين دسته از كمتوانان ذهني زير25 مي باشد وحدود 3 تا 5 درصد كل كمتوانان ذهني را تشكيل ميدهند و اصطلاحا آنان را "ايزوله" يا "پناهگاهي" مينامند.هيچگونه آموزش و تربيتي در مورد آنان نتيجه بخش نبوده و نياز فوقالعاده به كمك مستمر در انجام كارهاي شخصي دارند.در بالاترين سطح در حد كودكان سه ساله هستند.(داورمنش،1376)
همانطور كه در بالا توضيح داده شد كودكان كم توان ذهنی معمولا با علايم باليني تاخير در گفتار؛ تاخير در مهارتهاي حركتي و... قابل شناسايي هستند .كودكي كه تا 3 سالگي هنوز توانايي تكلم ندارد و يا ازلحاظ رشد حركتي نميتواند بايستد يا راه برود داراي پيش آگهي كم تواني ذهني است.معمولا والدين؛ خصوصا مادران اولين كساني هستند كه اين تاخير را درك ميكنند؛ امانحوه برخوردشان بنا به شرايط روحي و شخصيتي ،متفاوت است. گروهي تاخير كودك خود را انكار كرده ؛ آن را به عوامل خارجي نسبت ميدهند و يا با مقايسه با افرادي كه دير به اين توانائيها دست يافتهاند در صددتوجيه تاخير رشدي كودك خود برميآيند.گروهي آنرا پنهان نموده و سعي ميكنند كمتر كودك را در جمع اطرافيان حاضر نمايند و گروهي نيز با احساس گناه و تقصيرسعي در ارائه خدمات ويژه و حمايت بيرويه از وي مينمايند .اما آنچه مهم است اينكه بهداشت رواني خانواده با بحران قبول اين معضل روبرو است و گذراز آن رنج فراواني را به خانواده تحميل ميكند. والدين اين كودكان را ميتوان با توجه به عكس العملهاي متفاوتي كه نسبت به كم توانی ذهنیفرزندشان دارند به دو گروه تقسيم كرد:والدين پذيرنده ؛ والدين ناپذيرا.
والدين پذيرنده
عكسالعملي كه جنبه سازندگي و تطابق دارد آنست كه والدين ؛واقعيت عدم تواناييهاي فرزند خود را بادرك منطقيو عاقلانه قبول ميكنند.مسلما اينگونه برخورد منافع بسياري هم كودك و هم براي والدين بدنبال آورده؛ضمنابراي ساير اعضاء خانواده و بالطبع براي كل جامعه نيز بسيار مفيد و سودمند ميباشد.بدون شك گذر از بحران پذيرش و رسيدن به تفكر منطقي توسط والدين مسئله سادهاي نيست و بستگي كامل به بلوغ رواني و راهنمايي صحيح آنان دارد.نتيجه اين تفكر منطقي را در رشد كودك ميتوان بوضوح مشاهده كرد زيراكودكي كه والدينش با اميد تلاش ميكنند تا به نهايت تواناييهاي خود دست يابد، با كسب اندك توانايي مورد تشويق و توجه قرار گرفته و سعي در كسب تواناييهاي جديدتر مينمايد .
والدين ناپذير
اين گروه ازوالدين كه معمولا اكثريت قريب به اتفاق والدين كودكان كم توان ذهنی را تشكيل ميدهند، در رويارويي با كمتواني ذهني فرزندشان روحيه خود را باخته و با نشان دادن واكنشهاي غيرمنطقي وضعيت را از آنچه كه هست خرابتر ميكنند.چنين والديني از نظر نوع واكنش؛ به دو گروه تقسيم ميشوند: والدين پنهان كننده؛ والدين انكار كننده.(داورمنش ؛1376) اين واكنشها نبايد عمدي و آگاهانه از طرف والدين تلقي گردد؛ بلكه بايد به عنوان واكنش در مقابل موقعيتي كه نسبت به خودشان تهديد كننده احساس ميكنند، يعني قبول كم توانی ذهنی فرزندشان ، محسوب شود. به تعبير علميترميتوان آنها را مكانيسمهاي دفاعي ناميد.استفاده از مكانيسمهاي دفاعي رواني يك واكنش عمومي و آگاهانه نيست و بيشتر بصورت يك واكنش خودكار و نا آگاهانه در مقابل يك موقعيت تهديد كننده بروز ميكند.
واكنشهاي متداول در ميان والدين
والدين با توجه به نوع شخصيت و شرايط اجتماعي و محيطي خود ؛واكنشهاي متفاوتي از خود نشان ميدهند امايك دسته از واكنشها به طور مشترك در ميان اكثريت آنها ديده ميشود كه متداولترين آنها عبارتند از:تمايل به طرد كودك ، مشكلات و اختلافات زناشويي ، درگيري با خود دروني ، واكنشهاي اضطرابي و احساس گناه.
طرد كودك
معمولا چنين والديني توجه زيادي به رشد كودك خود نشان ميدهندوبه تصور خود با توقعات بالا و سختگيري به كودك به او كمك ميكنند اما اين اساسا انعكاس ترس و وحشت و اختلال خود والدين است و آنان ناخودآگاه كودك را طرد ميكنند و اين نوع رفتارها تنها كودك را بسوي اختلالات عاطفي وخيم سوق ميدهد.
مشكلات و اختلافات زناشويي
گاه يكي از والدين يا هردو ممكن است ديگري را براي وضعيت كودك مقصر بشناسند ويا توجه بيش ازحد يكي ازوالدين به كودك كم توان ذهنی ايجاد احساس فراموش شدگي در والد ديگر و يا حتي ساير افراد خانواده نمايد كه اين امر منجر به ايجاد احساسات ناخوشايند در آنها شده و تحمل آنها را نسبت به يكديگر تحت تاثير قرار داده موجب نزاعها و كشمكشهاي زناشويي و خانوادگي ميشود.
درگيري با خود دروني
هر پدريا مادري تا حد زيادي فرزندشان را تجلي خود مي بينند؛ به طوري كه با هر موفقيتي كه كودكشان بدست ميآورد مغرور شده و آنرا موفقيت خود ميپندارند و بالعكس هر شكست كودك را شكست خود تلقي ميكنند.بنا براين هرگونه ناتواني و يا كمتواني كودك را نقص يا اشكال خود پنداشته ، در نتيجه غرور آنها كه همان عشق به خود يا خودشيفتگي آنان است جريحهدارميشود.لذا وقتي فرزند چنين والديني به عنوان كم توان ذهنی تشخيص داده ميشود احساس ميكنند كه اين توصيف خود آنها نيز هست.
واكنشهاي اضطرابي
تكرار مداوم اين سؤال در ذهن كه:"وقتي ما ديگر براي كمك به او نباشيم؛چه اتفاقي خواهد افتاد؟"بصورت ترسي مداوم و آزاردهنده والدين را دچاراضطراب و واكنشهاي عاطفي پيچيده نموده و سازگاري آنان را با محيط دشوار ميكند .اگر اين چنين ترسي بصورت عميق و دائمي درآيد والدين را به كنارهگيري ازتماسهاي اجتماعي وادار ميسازد ، در نتيجه والدين تمايل به تمركز دائمي و بيش ازحد بر فعاليتهاي كودك پيدا ميكنند كه اين افزايش توجه و تمركز به ناتوانيهاي كودك موجب بروز اختلالات شخصيتي بيشتر والدين و كودك ميشود.
احساس گناه والدين
اغلب اتفاق ميافتد كه والدين كودكان كم توان ذهنی به اشكال مختلف خود را مسئول يا مقصر در وضعيت كودك ميدانند و آن را ناشي ازعملي تلقي ميكنند كه قبلا انجام دادهاند."موراي"در بحثي راجع به احتياجات والدين كودكان كم توان ذهنی مي گويد:"تضاد و درگيري والدين اغلب داراي ريشه مذهبي ميباشد و ظهور كم توان ذهنی دركودك معمولا آنها را در شرايطي قرار ميدهد كه احساس كنند از لطف و حمايت خداوند دور افتادهاند.چنين والديني اگر درمحيط بسيار محدود مذهبي قرار گيرند ازاحساس گناه و تقصير آكنده خواهند شد".تحقيقات نشان داده است والديني كه داراي اعتقادات مذهبي شديدتر كمتر دچار مشكلات عاطفي حاد هستند و اين واقعيت را ميپذيرند كه وضعيت كودك خواست خداوند بوده و انسان نميتواند دخالتي در آن داشته باشد.وجود چنين نگرشي كمك بزرگي درپذيرش كمتواني كودك ميباشد.
حل مشكلات و مسايل والدين از طريق مشاوره
مشكلات عاطفي والدين را ميتوان به دو گروه تقسيم اصلي تقسيم كرد:
الف-واكنشهاي ناشي ازكمبود دانش كافي و گاهي حتي نادرست ، راجع به كمتواني ذهني و علل آن.
ب-واكنشهايي كه تغييرات شخصيتي قابل توجهي را بروز ميدهند كه براي حل آن احتياج به كمك بيشتر نظير رواندرماني است.
با در نظر گرفتن مطالب بالا ميتوان چنين استنباط كرد كه والدين كودكان كم توان ذهنی نياز دارند تا ازماهيت رابطه عاطفي خود با كودكشان آگاه شده ، بدانند كه كداميك از احتياجات شخصي آنان در مواجهه با وضعيت كودك كم توان ذهنیشان مورد تهديد قرار گرفته است.يكي ازاهداف اصلي مشاوره با والديني كه داراي كودك كم توان ذهنی هستند؛پرورش احساس قبول كامل كودك ؛چه از لحاظ عاطفي و چه از لحاظ ذهني است.چنين پذيرشي نتايج بسيارخوبي را بدنبال دارد: اول آنكه كودك و والدين هر دو احساس امنيت بيشتري نموده و نگرش هر دو جنبه مثبتتري بخود ميگيرد؛ در نتيجه والدين با انگيزه و اميد ، مناسب با تواناييهاي كودك ، در صدد پيگير آموزش و توانبخشي كودك برآمده و كودك نيز براي رشد انگيزه بيشتري ازخود نشان ميدهد. دوم آنكه برداشت شخصي والدين مثبتتر گشته؛فشارهاي عصبي خارج ازكنترل كاهش مييابد و ارتباطات افراد خانواده با يكديگر ازامنيت بيشتري برخوردار شده وراحتتر با اطرافيانشان ارتباط برقرار ميكنند .
نتايج يك پژوهش نشان داد: گوش دادن به موسيقي هنگام انجام فعاليتهاي هدفمند در كودكان كم توان ذهنی بر بهبود تمركز و عملكرد آنها موثر است. به طور کلی يكي از مهمترين مشكلات كودكان كم توان ذهنی اختلال توجه و تمركز ميباشد كه بر اساس پژوهشهاي موجود، در بيش از نيمي از آنها مشاهده ميشود.در تحقيقي که تاثير گوش دادن به موسيقي را بر دامنه توجه و تمركز كودكان كم توان ذهنی آموزش پذير 7 تا 14 ساله بررسي كرده نشان داد که موسيقي در افراد كم توان ذهني به شكلهاي مختلف نظير گوش دادن، نواختن و انجام فعاليتها و حركات خلاق براي افزايش يادگيري، سازگاري اجتماعي، هماهنگي عضلاني، ثبات عاطفي و انگيزش هيجاني به كار رفته است و موثر واقع شده. بنابراين به نظر ميرسد افزايش تمركز كودكان كم توان ذهنی بتواند بر بهبود يادگيري و سازگاري اجتماعي آنان موثر باشد. محققان در راستاي اجراي اين پژوهش تعداد 11 دختر و 14 پسر از كودكان كم توان ذهنی 7 تا 14 ساله مركز توانبخشي رشد را كه مشكل شنوايي نداشته و توسط روانشناس مركز در گروه آموزش پذير قرار گرفته بودند مورد ارزيابي قرار دادند.سپس سه روز بعد، آزمون حين گوش دادن به موسيقي تكرار شد. لازم به ذكر است موسيقي انتخاب شده از ساختههاي ثمين باغچه بان به نام «گربه پشمالو» بود كه براي كودكان آشنا، داراي متني ساده و تا حدي برانگيزاننده بود.نتايج مقايسه ميانگين تعداد دواير سوراخ شده در آزمون تمركز با موسيقي و بدون موسيقي با آزمون تي زوج نشان داد كه گوش دادن به موسيقي حين انجام آزمون، تمركز نمونههاي مورد بررسي را افزايش داده است. محققان در خاتمه خاطرنشان كردهاند: جهت كار درماني كودكان كم توان ذهني ميتوان از گوش دادن به موسيقي بطور موثر بهره برد.
:: موضوعات مرتبط:
علمی و آموزشی ,
,